از چشمه آمدی ، همه ات تازه ! گیس، تر
درگیر چشم هام و به لبها حریص تر
الماس چشمهای تو افتاد دست من
دریا... نه ! کوه نور... نه! حتی نفیس تر
وحشی و ساده ام و نبوغم دریدگی ست
آواز برّه ای و ز گرگم خبیث تر
نه حرف، نه نگاه، نه لبخند، رد شدی
از بازوان بسته ی من هم خسیس تر
*
باران سوره های تو بر من چه سود داشت
من مرگ بودم و تنم از گریه خیس تر
معصومه ضیائی
نشانی شاعر:
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : چهارشنبه 93/10/10
دیدگاه()